، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مهراد

دوچرخه آقا مهراد

امروز رفتیم برات یه دوچرخه خریدیم ، یه دوچرخه قرمز و مشکی خوشگل که دوتا کمک کنار چرخای عقبش داره ، قربونت برم دیگه بزرگ شدی  اون سه چرخه دیگه برات مناسب نیست  ، چند وقت  پیش که برده بودمت توی حیاط یه کم چرخ بازی کنی دیدم مدام پدالهای چرخت از زیر پات در میره و نمیتونی  راحت بازی کنی ، وقتی اومدیم خونه از بابا خواستم که بریم برات یه دوچرخه بزرگتر بگیریم ، امروز وقتی از سر کار برگشتم خونه و یه کم استراحت کردیم با هم رفتیم برای خرید و این دوچرخه رو برات خریدیم ، از همون جلوی درب مغازه دوچرخه فروشی سوار شدی و شروع کردی به پا زدن ، من و بابا از دیدن این صحنه و بزرگ شدن پسرمون واقعا خوشحال بودیم و این خوشحالی رو میشد کاملا تو نگ...
29 خرداد 1393

شیطنتهای آقا مهراد

بیست و سوم خردادماه ، روز پنجشنبه بود ، چون مهد تعطیل بود بابا شمارو ساعت  10 برد خونه مامانینا و خودش رفت سر کار  ، انقدر اونجا شیطنت کردی و از سر و کول بابایی بالا رفتی و  روی مبلا ورجه ورجه کردی که ساعت 12:30 مامانی زنگ زد که این پسره داره اذیت میکنه و بابایی رو  کلافه کرده   منم که سر کار بودم و کاری از دستم بر نمیومد زنگ زدم به بابا که سریع  بیاد دنبالت و بیاردت خونه    بیچاره بابا از کارش زد و اومد شمارو آورد خونه تا من بیام ،هفته بعد چهارشنبه وقتی اومدم مهد دنبالت متوجه شدم که این پنجشنبه مهد تعطیله نه پنجشنبه گذشته   حالا ما این پسره شیطونو چیکار کنیم آخه   کجا ببریم&nb...
23 خرداد 1393

میریم سفر

چهاردهم  و پانزدهم خردادماه مثل هر سال تعطیل بود ، شانزدهم خرداد افتاده بود روز جمعه  ، من یک روز قبل و  دو روز بعد تعطیلات رو مرخصی گرفتم تا بریم مسافرت  آخه امسال عید هم مسافرت نرفته بودیم  ، اول رفتیم سراب  پیش مامانی و بابایی یا به قول خودت شهرستان ، به خاله شیما تو مهد گفته بودی میرم شهرستان باغ سیب اگه سیبا ریخته بود زمین برات میارم آخه از درختا نباید سیب بکنیم   ، بعدشم رفتیم آب گرمای سرعین  ، تو عاشق استخر و آب بازی هستی به خاطر همین سرعین رو دوست داری وقتی از آب گرم برمیگشتی کلی سفید میشدی و لپات گل مینداخت با اون کلاه خوشگل حوله ای که بابا سرت میکرد واقعا دوست داشتنی تر میشدی ، دست آخر ه...
13 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد